) نقطه عطف (کامل)



پیوندهای روزانه


آرشیو موضوعی


برچسب‌ها


نویسندگان


پیوندها

هدیه صلوات آنلاین
وبلاگ اشعار کامل شاعران
سایت افزایش آمار و رتبه آلکسا
درج آگهی رایگان
نت گشت
فروشگاه سی و سه پل شاپ
الياس دانلود
دنیای اسمس
روستای کارتا سلطان ابراهیم(ع)واقاشرف الدین(ع)
گلبرگی از خنده
درچه مروارید کوچک
وبلاگ فاطمه
افشاگر
سوز چت
دخترونه
پوزخند
رویای خیس
مسیرت مشخص امیرت مشخص نکن دل دل ای دل بزن دل به دریا
شعر نو
مموشی
زندگی جاریست...
جی پی اس موتور
جی پی اس مخفی خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نون و شعر و آدرس noonvasher.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






دیگر امکانات


www.shereno.com

ابزار پرش به بالا

Flying Icon




امروز شعر بسیار زیبای نقطه ی عطف از سروده های امام خمینی (ره) البته کاملش رو واستون میزارم امید وارم که لذت ببرین.

برین به ادامه مطلب...


ادامه مطلب
+ نوشته شده در سه شنبه 19 آذر 1392ساعت 16:54 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


از غم دوست در این میکده فریاد کشم............داد رس نیست که در حجر رخش داد کشم

سالهـــــا میـــــگذرد حادثه هــا می آید............انـتظــــــار فرج از نیــمه خـــــــــرداد کــــشم

امام

+ نوشته شده در جمعه 24 آبان 1392ساعت 15:47 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


در دلم بود که آدم شوم اما نشدم

بی خبر از همه عالم شوم اما نشدم

امام

+ نوشته شده در دو شنبه 13 آبان 1392ساعت 13:55 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


برخواست زعاشقی صفیری

می خواست ز دوست دست گیری

او را به شرابخانه آورد

تا توبه کند به دست پیری

از عشق ، دگر سخن نگوید

تا زنده کند دلش فقیری

درویش صفت اگر نباشی

از دوری دلبرت بمیری

میخانه نه جای افتخار است

جای گنه است و سربه زیری

با عشوه بگو به جمع یاران

آهسته و لیک با دلیری

ای نقطه ی عطف راز هستی

برگیر ز دوست جام مستی

امام

+ نوشته شده در دو شنبه 13 آبان 1392ساعت 13:48 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


+ نوشته شده در دو شنبه 13 آبان 1392ساعت 13:46 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


تا چند ز دست خویش فریاد کنم؟ ......از کرده ی خود کجـــا روم داد کنم؟

طاعــــات مرا گنـــاه باید شــمری .......پس از گنه خویش چسان یاد کنم

امام

+ نوشته شده در دو شنبه 13 آبان 1392ساعت 13:42 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


یاران نظری که نیک اندیش شوم.......بیگانه ز قید هستی خویش شوم

تکبیر زنان ، رو سوی محبوب کنم......از خرقه برون آیم و درویش شـــوم.

امام

+ نوشته شده در دو شنبه 13 آبان 1392ساعت 13:38 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


سلام

چند وقت پیش کتابی از شعر های امام خمینی (ره)به دستم رسید ،خوندمشون و دیدم خیلی عالی هستند

حیفم اومد داخل وبلاگ نزارم.

امیدوارم شما هم خوشتون بیاد و ازشون لذت ببرین.

+ نوشته شده در دو شنبه 13 آبان 1392ساعت 13:23 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


جهان آلوده ی خواب است
فرو بسته است وحشت در به روی هر تپش ‚ هر بانگ
چنان که من به روی خویش
در این خلوت که نقش دلپذیرش نیست
و دیوارش فرو میخواندم در گوش
میان این همه انگار
چه پنهان رنگ ها دارد فریب زیست
شب از وحشت گرانبار است
جهان آلوده خواب است و من در وهم خود بیدار
چه دیگر طرح می ریزد فریب زیست
در این خلوت که حیرت نقش دیوار است ؟

سهراب سپهری

+ نوشته شده در پنج شنبه 14 شهريور 1392ساعت 9:44 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


در شب تردید من،برگ نگاه!

میروی با موج خاموشی کجا؟

ریشه ام از هوشیاری خوده آب:

من کجا،خاک فراموشی کجا.

 

سهراب سپهری

+ نوشته شده در سه شنبه 12 شهريور 1392ساعت 15:28 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


ای عبور ظریف!

بال را معنی کن

تا پر هوش من از حسادت بسوزد.

سهراب سپهری

+ نوشته شده در سه شنبه 13 شهريور 1392ساعت 8:0 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


حرف ها دارم

با تو ای مرغی که میخوانی نهان از چشم

و زمان را با صدایت میگشایی!

 

چه تو را دردی است

کز نهان خلوت خود میزنی آوا

و نشاط زندگی را از کف من می ربایی؟

سهراب سپهری

+ نوشته شده در سه شنبه 12 شهريور 1392ساعت 15:8 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


غمم گرفته است..

تو بگو

چگونه میان این دنیای پر از سکوت

با این صدای بلندم زندگی کنم؟گریه

زهرا 92/6/11

 

+ نوشته شده در دو شنبه 11 شهريور 1392ساعت 16:41 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


نگاه مرد مسافر به روی میز افتاد
چه سیبهای قشنگی
حیات نشئه تنهایی است
و میزبان پرسید
قشنگ یعنی چه ؟
قشنگ یعنی
تعبیر عاشقانه اشکال
و عشق تنها عشق
ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس
و عشق تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد.

سهراب سپهری(مسافر)

+ نوشته شده در شنبه 9 شهريور 1392ساعت 16:11 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


+ نوشته شده در پنج شنبه 7 شهريور 1398ساعت 16:39 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


آرام خفته بودم

دنیا مرا صدا کرد.

من آمدم به دنیا،

دنیا به من نیامد...

زهرا سبزواری

+ نوشته شده در پنج شنبه 7 شهريور 1392ساعت 15:34 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


صادقانه گویمت که صادقانه ترین شعرم تو هستی

بی پروا

با دلی صاف.

 

توای که با سادگی ات

موسیقی ذهنم را کوک میکنی

و عاشقانه داستان سرایی میکنی.

 

بسرا از زیبا ترین ها

بی پروا

بادلی صاف.

 

بدون کلک به من نشان بده زلالیه چشمانت را

و آرامش ابدیت به من عطا کن.

ای بهاری ترین زمستان زندگی...

(زهرا  92/6/7)

+ نوشته شده در پنج شنبه 7 شهريور 1392ساعت 15:24 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


چقدر خوب گفتی سهراب..

وسیع باش ،و تنها ،و سر بزیر ،و سخت...

 

 

 

اما سخته ،خیلی سخت.

 

 

 

+ نوشته شده در چهار شنبه 6 شهريور 1392ساعت 22:4 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


از زندگانی ام گله دارد جوانی ام

شرمنده  ،

شرمنده  ،

هزاران بار شرمنده

جوانی از این زندگانی ام.

............

+ نوشته شده در چهار شنبه 6 شهريور 1392ساعت 21:57 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


این روزها معرفت راهم میفروشند

قیمتی ندارد،

ارزان ،ارزان

گاهی اوقات دل شکسته ای میگیرند،

نیم کیلو معرفت میدهند.

حتی گاهی احساس با ان عوض میکنند.

 

من دیده ام در آموزشگاه های آزاد کلاس بی معرفتی میگزارند.

جالب انسان هایی هستند در این مزرعه

اما عجیب است...

با این همه معرفت های خوب و بد

هنوزهم کسی احساس زنبور را به گل نمیفهمد.

 

 

چقدر حیف،

آسمان این مزرعه بوی بی معرفتی میدهد.

(زهرا  92/6/4)

 

+ نوشته شده در چهار شنبه 6 شهريور 1392ساعت 21:46 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


و عشق
صدای فاصله هاست
صدای فاصله هایی که غرق ابهامند
نه
صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند
و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر
همیشه عاشق تنهاست
و دست عاشق در دست ترد ثانیه هاست
و او و ثانیه ها می روند آن طرف روز
و او و ثانیه ها روی نور می خوابند
و او ؤ ثانیه ها بهترین کتاب جهان را
به آب می بخشند

سهراب سپهری

+ نوشته شده در دو شنبه 4 شهريور 1392ساعت 15:21 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


 سهراب سپهری در 15 مهر ماه 1307 در شهر کاشان به دنیا آمد. پدرش اسدالله سپهری کارمند اداره پست و تلگراف بود و هنگامی که سهراب نوجوان بود پدرش از دو پا فلج شد. با

این حال به هنر و ادب علاقه ای وافر داشت. نقاشی می کرد، تار می ساخت و خط خوبی هم داشت.

سپهری در سال های نوجوانی پدرش را از دست داد و در یکی از شعرهای دوره جوانی از پدرش یاد کرده است (خیال پدر) یکسال بعد از مرگ او سروده است:
  

در عالم خیال به چشم آمدم پدر

کز رنج چون کمان قد سروش خمیده بود

دستی کشیده بر سر رویم به لطف و مهر

یک سال می گذشت، پسر را ندیده بود

 

مادر سپهری فروغ ایران سپهری بود. او بعد از فوت شوهرش، سرپرستی سهراب را به عهده گرفت و سپهری او را بسیار دوست می داشت.

دوره کودکی سپهری در کاشان گذشت. سهراب دوره شش ساله ابتدایی را در دبستان خیام این شهر گذرانید.

 

سهراب سپهری

 

سپهری دانش آموزی منظم و درس خوان بود و درس ادبیات را دوست داشت و به خوش نویسی علاقه مند بود.
سپهری در سال های کودکی شعر هم می گفت، یک روز که به علت بیماری در خانه مانده و به مدرسه نرفته بود با ذهن کودکانه اش نوشت:
 

ز جمعه تا سه شنبه خفته نالان

نکردم هیچ یادی از دبستان

ز درد دل شب و روزم گرفتار

ندارم من دمی از درد آرام

 

در مهرماه 1319 سپهری به دوره دبیرستان قدم گذارد و در خرداد ماه 1326 آن را به پایان رساند.

سهراب از سال چهارم دبیرستان به دانش سرا رفت و در آذر ماه 1325 یعنی اندکی بیش از یک سال بعد از به پایان رساندن دوره دو ساله دانش سرای مقدماتی به استخدام اداره فرهنگ کاشان (اداره آموزش و پرورش) در آمد و تا شهریور 1327 در این اداره ماند.

 در این هنگام در امتحانات ادبیات شرکت کرد و دیپلم کامل دوره دبیرستان را نیز گرفت.
 
 سال بعد او به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران رفت. وقتی که در این دانشکده بود، نخستین دفتر شعرهایش را چاپ کرد و مشفق کاشانی با دیدن شعرهای سپهری پیش بینی کرد که او در آینده آثار ارزشمندی به ادبیات ایران هدیه خواهد داد.
 
ولین کتاب سپهری با نام "مرگ رنگ" در تهران منتشر شد که به سبک نیما یوشیج بود.
 
سپهری دومین مجموعه شعر خود را با نام "زندگی خواب ها" در سال 1332 سرود و در همین سال بود که دوره لیسانس نقاشی را در دانشکده هنرهای زیبا با رتبه اول و دریافت نشان اول علمی به پایان رساند.
 

از سال 1332 به بعد، زندگی سپهری در گشت و گذار و مطالعه نقاشی و حکاکی در پاریس، رم و هند و شرکت در نمایشگاه ها و آموختن و تدریس نقاشی گذشت، تا جایی که بعضی او را "شاعری نقاش" خوانده اند و بعضی دیگر "نقاشی شاعر".

 سهراب در سال 1337 دو کتاب "آوار آفتاب" و "شرق انده" را آماده چاپ کرد ولی موفق به چاپ آنها نشد و سرانجام در سال 1340 این دو کتاب به انضمام "زندگی خواب ها" زیر عنوان "آوار کتاب" منتشر شد.
 
در این کتاب می توان به جلوه های زبان خاص سپهری برخورد کرد و همچنین شور و شوق آمیختگی با طبیعت را _که در شعرهای بعدی کاملاً واضح می شود _ بیشتر دید.
 

 در "شرق اندوه" سپهری از هر نظر تحت تاثیر غزلیات مولوی است و شعرهای این مجموعه همه شادمانه و شورانگیزند. 

دو شعر بلند "صدای پای آب" و "مسافر" پنجمین و ششمین کتاب های او هستند.

 شهرت سپهری از سال 1344 و با انتشار شعر بلند "صدای پای آب" آغاز شد. در "صدای پای آب" است که محتوای ویژه ی شعر سپهری فرمش را می یابد. فرم و محتوای شعر سپهری، از "صدای پای آب" به بعد به هماهنگی می رسند.

"صدای پای آب"، کنایه از صدای پای مسافری در سفر زندگی است.

این شعر که روز به روز بر شهرت و محبوبیت او افزود، اولین بار در فصلنامه ی آرش در آبان همان سال منتشر شد.

سپهری که تمام عمرش را به دور از جنجال روزنامه ها و مجلات و فقط با دوستان اندک و تنهایی خود می زیست و بدین سبب از طرف نشریات جدی گرفته نشده بود، در سال 1345 با انتشار شعر بلند "مسافر" که یکی از درخشان ترین شعرهای فارسی است، بزرگی و شاعری اش را بر نشریات تحمیل کرد.

"مسافر" تأمل و سیر و سفر شاعر است در فلسفه ی زندگی.

"جحم سبز" هفتمین مجموعه شعری سپهری و کامل ترین آنها است.

"حجم سبز" پایان آخرین جستجوی های سپهری در شعر "مسافر" اوست. گویی پاسخ همه پرسش ها را یافته و به همه حقایق رسیده است.

شاعر دیگر منتظر مژده دهندگان نمی ماند بلکه خود قصد می کند که بیاید و پیام آورد: روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد ...

هشتمین و آخرین مجموعه شعری سهراب سپهری "ما هیچ، ما نگاه" است.

در این کتاب بر خلاف مجموعه"حجم سبز" و دو شعر بلند "صدای پای آب" و "مسافر" شاعر روی به یأس دارد. اما یأسی که جز از حوزه ذهن رنگین سپهری بیرون نمی تراود.

سپهری در سال 1355 تمام هشت دفتر و منظومه خود را در "هشت کتاب" گرد آورد.

"هشت کتاب" نموداری تمام از سیر معنوی شاعر جویای حقیقت است، از اعتراضات سیاسی تا شور جست و جو و ره سپردن در عرفانی زمینی.

"هشت کتاب" یکی از اثر گذارترین و محبوب ترین مچموعه ها، در تاریخ شعر نو ایران است.

سپهری در سال 1357 به بیماری سرطان خون مبتلا شد و در سال 1358 برای درمان به انگلستان رفت، اما بیماری بسیار پیشرفت کرده بود و سرانجام در اول اردیبهشت ماه 1359 ، سهراب سپهری به ابدیت پیوست.

نخست قرار بود که طبق خواست خودش او را در روستای"گلستانه" به خاک بسپارند، اما به پیشنهاد یکی از دوستانش برای اینکه طغیان رود، مزارش را از بین نبرد او را در صحن "امامزاده سلطان علی" دهستان مشهد اردهال به خاک سپردند.

+ نوشته شده در یک شنبه 3 شهريور 1392ساعت 16:1 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


دچار یعنی
عاشق......
و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد

سهراب سپهری(مسافر)

+ نوشته شده در یک شنبه 3 شهريور 1392ساعت 15:57 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


دلم گرفته
دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز
نه این دقایق خوشبو که روی شاخه نارنج می شود خاموش
نه این صداقت حرفی که در سکوت میان دو برگ این
گل شب بوست
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمی رهاند...

سهراب سپهری(مسافر)

+ نوشته شده در یک شنبه 3 شهريور 1392ساعت 15:54 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


روزی

خواهم امد، و پیامی خواهم آورد.

در رگ ها ،نور خواهم ریخت.

و صدا خواهم در داد: ای سبدهاتان پر خواب ! سیب آوردم ، سیب سرخ خورشید.

سهراب سپهری

+ نوشته شده در شنبه 2 شهريور 1392ساعت 14:59 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


به تماشا سوگند 

و به آغاز کلام

و به پرواز کبوتر از ذهن 

واژه ای در قفس است.

سهراب سپهری

+ نوشته شده در جمعه 1 شهريور 1392ساعت 14:1 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


اینجاست، آیید، پنجره بگشایید، ای من و دگر من ها:

صد پر تو من در آب!

سهراب سپهری

+ نوشته شده در پنج شنبه 31 مرداد 1392ساعت 14:55 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


ساعت ها به جوانی ام نگریستم اما،

کودکی در آن نیافتم.

سالهاست که در بی خبری ام...

(زهرا  92/5/30)

+ نوشته شده در پنج شنبه 31 مرداد 1392ساعت 14:50 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


دلم گرفته است.

دلم به طول جاده ای تا خدا گرفته است

حتی اندازه ی تنهایی ماه

 

این روزها دلتنگ خورشیدم

 

تو ای کبوتر طلائی رنگ بیا و به آسمان ماه ، غریبه دلم پر بکش

بیا و طلا کوبم کن

 

دلم گرفته است اما،

طلائی جاده ی خدایی شدنم شوق پریدنی دارد بی وصف.

 

حالا دیگر دلی ندارم.

بدون آسمان و با خدای طلائی زندگی میکنم.

(زهرا  92/5/30)

+ نوشته شده در پنج شنبه 31 مرداد 1392ساعت 14:33 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


عاشق این قسمت شعر "دلسرد" سهرابم

 

تکیه گاهم اگر امشب لرزید،

بایدم دست به دیوار گرفت.

با نفس های شبم پیوندی است:

قصه ام دیگر زنگار گرفت.

+ نوشته شده در چهار شنبه 30 مرداد 1392ساعت 12:39 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


زندگی،سرود

از عشق سرود

از نفرت سرود

 

باغم سرود

با شادی سرود

 

حرف ها با من زد

غم ها با من گفت

عاشق ها با من شد

جدایی ها با من کشید.

 

اما هنوز،

زندگی خوشحال است

او به من میگوید:

آسمان ،آفتابیست

چلچله می خواند

روزگار اینقدر هم بد نیست.

 

این روز ها زندگی،

آواز هم میخواند.

 

این روزها زندگی،

زندگیست...

(زهرا  92/5/27)

+ نوشته شده در چهار شنبه 30 مرداد 1392ساعت 12:30 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


در ایثار سطح ها چه شکوهیست

ای سرطان شریف عزلت ،

سطح من ارزانی تو باد...

سهراب سپهری

+ نوشته شده در چهار شنبه 30 مرداد 1392ساعت 12:19 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


وای باران ، باران

شیشه ی پنجره را باران شست

از دل من اما

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

باز باران ،باران

در دلم نم نمکی،

از سکوتت بر جا مانده

که چه سخت است این دوریه تو،

که چه بی تاب میشوم از غم تو،

و چه آسان میروم از دل تو.

وای باران،باران

شیشه ی پنجره را باران شست

بر صفحه دل من اما،

چه کسی نقش قلم خواهد زد،

این نگار غم تنهایی را...

(زهرا  89/9/13)

+ نوشته شده در دو شنبه 28 مرداد 1392ساعت 20:23 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


و زمین در انتظار رسیدن ستاره ایست.

ستاره ای آبی

اینقدر آبی که تمام قلب ها در آن حل میشود.

چه حل شدن لذت بخشی...

 

 


(زهرا   92/5/27)

 

+ نوشته شده در دو شنبه 28 مرداد 1392ساعت 20:17 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


در طرح غزل اسیر زنجیر شدم........نشکفته به پای قافیه پیر شدم

ای شعر زسفره دل من برخیز........ از خوردن نان و مثنوی سیر شدم

محمود رضا صفری

+ نوشته شده در دو شنبه 28 مرداد 1392ساعت 20:2 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


من در این تاریکی،

فکر یک بره ی روشن هستم.

تا بیاید علف خستگی ام را بچرد...

+ نوشته شده در دو شنبه 28 مرداد 1392ساعت 19:53 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


آسمان آفتابیست آفتابی تر از همیشه .

ومن در کنار آن علف های همیشه خسته ی زمین نشسته ام

چه آرامشی دارند خسته ها

ساکت،

و بی دغدغه نشسته اند ،

و فقط گوش میکنند .

چه همرازهای خوبی هستند.

ای کاش همیشه همینقدر آسمان آفتابی بود .

ای کاش همیشه علف های خسته ی زمین گوش میکردند به درد دل من

ای کاش چیزی عوض نمیشد

اما،

در غروبی سرخ و بی صدا

سایه ای تاریک،

سایه ای تاریک تر از تاریکی دل شیطان

به علف ها حمله میکند

علف های ...بی صدای ...خسته.

آسمان میگیرد،

و خورشید،

تنهاتر از همیشه میشود

بدون خسته ها...

(زهرا   92/26/5)

+ نوشته شده در دو شنبه 28 مرداد 1392ساعت 19:46 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


سلام دوستان

شعرهای اینجا یه قسمتیشون نوشته های خودمه ولی بخش زیادیشون از کتاب دیوان امام خمینی (ره)و هشت کتاب سهراب سپهری هستش . 

امیدوارم احساس خوبی با خوندن اشعار این وبلاگ بهتون دست بده.

خوش باشین و زندگیتون رنگیلبخند

زهرا حبیبیان

 

+ نوشته شده در دو شنبه 28 مرداد 1398ساعت 19:31 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


می رویید در جنگل،خاموشی رویا بود.

شبنم ها بر جابود.

درها باز،چشم تماشا باز ، چشم تماشاتر ، و خدا در هر ... آیا بود؟

خورشیدی در هر مشت : بام نگه بالا بود.

می بویید. گل وا بود؟ بوییدن بی ما بود: زیبا بود.

تنهایی،تنها بود.

نا پیدا پیدا بود.

(او) آنجا ، آنجا بود.

 

 

سهراب سپهری

 


+ نوشته شده در شنبه 26 مرداد 1392ساعت 22:25 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد