) نون و شعر



پیوندهای روزانه


آرشیو موضوعی


برچسب‌ها


نویسندگان


پیوندها

هدیه صلوات آنلاین
وبلاگ اشعار کامل شاعران
سایت افزایش آمار و رتبه آلکسا
درج آگهی رایگان
نت گشت
فروشگاه سی و سه پل شاپ
الياس دانلود
دنیای اسمس
روستای کارتا سلطان ابراهیم(ع)واقاشرف الدین(ع)
گلبرگی از خنده
درچه مروارید کوچک
وبلاگ فاطمه
افشاگر
سوز چت
دخترونه
پوزخند
رویای خیس
مسیرت مشخص امیرت مشخص نکن دل دل ای دل بزن دل به دریا
شعر نو
مموشی
زندگی جاریست...
جی پی اس موتور
جی پی اس مخفی خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نون و شعر و آدرس noonvasher.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






دیگر امکانات


www.shereno.com

ابزار پرش به بالا

Flying Icon




این روزها معرفت راهم میفروشند

قیمتی ندارد،

ارزان ،ارزان

گاهی اوقات دل شکسته ای میگیرند،

نیم کیلو معرفت میدهند.

حتی گاهی احساس با ان عوض میکنند.

 

من دیده ام در آموزشگاه های آزاد کلاس بی معرفتی میگزارند.

جالب انسان هایی هستند در این مزرعه

اما عجیب است...

با این همه معرفت های خوب و بد

هنوزهم کسی احساس زنبور را به گل نمیفهمد.

 

 

چقدر حیف،

آسمان این مزرعه بوی بی معرفتی میدهد.

(زهرا  92/6/4)

 

+ نوشته شده در چهار شنبه 6 شهريور 1392ساعت 21:46 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


و عشق
صدای فاصله هاست
صدای فاصله هایی که غرق ابهامند
نه
صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند
و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر
همیشه عاشق تنهاست
و دست عاشق در دست ترد ثانیه هاست
و او و ثانیه ها می روند آن طرف روز
و او و ثانیه ها روی نور می خوابند
و او ؤ ثانیه ها بهترین کتاب جهان را
به آب می بخشند

سهراب سپهری

+ نوشته شده در دو شنبه 4 شهريور 1392ساعت 15:21 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


 سهراب سپهری در 15 مهر ماه 1307 در شهر کاشان به دنیا آمد. پدرش اسدالله سپهری کارمند اداره پست و تلگراف بود و هنگامی که سهراب نوجوان بود پدرش از دو پا فلج شد. با

این حال به هنر و ادب علاقه ای وافر داشت. نقاشی می کرد، تار می ساخت و خط خوبی هم داشت.

سپهری در سال های نوجوانی پدرش را از دست داد و در یکی از شعرهای دوره جوانی از پدرش یاد کرده است (خیال پدر) یکسال بعد از مرگ او سروده است:
  

در عالم خیال به چشم آمدم پدر

کز رنج چون کمان قد سروش خمیده بود

دستی کشیده بر سر رویم به لطف و مهر

یک سال می گذشت، پسر را ندیده بود

 

مادر سپهری فروغ ایران سپهری بود. او بعد از فوت شوهرش، سرپرستی سهراب را به عهده گرفت و سپهری او را بسیار دوست می داشت.

دوره کودکی سپهری در کاشان گذشت. سهراب دوره شش ساله ابتدایی را در دبستان خیام این شهر گذرانید.

 

سهراب سپهری

 

سپهری دانش آموزی منظم و درس خوان بود و درس ادبیات را دوست داشت و به خوش نویسی علاقه مند بود.
سپهری در سال های کودکی شعر هم می گفت، یک روز که به علت بیماری در خانه مانده و به مدرسه نرفته بود با ذهن کودکانه اش نوشت:
 

ز جمعه تا سه شنبه خفته نالان

نکردم هیچ یادی از دبستان

ز درد دل شب و روزم گرفتار

ندارم من دمی از درد آرام

 

در مهرماه 1319 سپهری به دوره دبیرستان قدم گذارد و در خرداد ماه 1326 آن را به پایان رساند.

سهراب از سال چهارم دبیرستان به دانش سرا رفت و در آذر ماه 1325 یعنی اندکی بیش از یک سال بعد از به پایان رساندن دوره دو ساله دانش سرای مقدماتی به استخدام اداره فرهنگ کاشان (اداره آموزش و پرورش) در آمد و تا شهریور 1327 در این اداره ماند.

 در این هنگام در امتحانات ادبیات شرکت کرد و دیپلم کامل دوره دبیرستان را نیز گرفت.
 
 سال بعد او به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران رفت. وقتی که در این دانشکده بود، نخستین دفتر شعرهایش را چاپ کرد و مشفق کاشانی با دیدن شعرهای سپهری پیش بینی کرد که او در آینده آثار ارزشمندی به ادبیات ایران هدیه خواهد داد.
 
ولین کتاب سپهری با نام "مرگ رنگ" در تهران منتشر شد که به سبک نیما یوشیج بود.
 
سپهری دومین مجموعه شعر خود را با نام "زندگی خواب ها" در سال 1332 سرود و در همین سال بود که دوره لیسانس نقاشی را در دانشکده هنرهای زیبا با رتبه اول و دریافت نشان اول علمی به پایان رساند.
 

از سال 1332 به بعد، زندگی سپهری در گشت و گذار و مطالعه نقاشی و حکاکی در پاریس، رم و هند و شرکت در نمایشگاه ها و آموختن و تدریس نقاشی گذشت، تا جایی که بعضی او را "شاعری نقاش" خوانده اند و بعضی دیگر "نقاشی شاعر".

 سهراب در سال 1337 دو کتاب "آوار آفتاب" و "شرق انده" را آماده چاپ کرد ولی موفق به چاپ آنها نشد و سرانجام در سال 1340 این دو کتاب به انضمام "زندگی خواب ها" زیر عنوان "آوار کتاب" منتشر شد.
 
در این کتاب می توان به جلوه های زبان خاص سپهری برخورد کرد و همچنین شور و شوق آمیختگی با طبیعت را _که در شعرهای بعدی کاملاً واضح می شود _ بیشتر دید.
 

 در "شرق اندوه" سپهری از هر نظر تحت تاثیر غزلیات مولوی است و شعرهای این مجموعه همه شادمانه و شورانگیزند. 

دو شعر بلند "صدای پای آب" و "مسافر" پنجمین و ششمین کتاب های او هستند.

 شهرت سپهری از سال 1344 و با انتشار شعر بلند "صدای پای آب" آغاز شد. در "صدای پای آب" است که محتوای ویژه ی شعر سپهری فرمش را می یابد. فرم و محتوای شعر سپهری، از "صدای پای آب" به بعد به هماهنگی می رسند.

"صدای پای آب"، کنایه از صدای پای مسافری در سفر زندگی است.

این شعر که روز به روز بر شهرت و محبوبیت او افزود، اولین بار در فصلنامه ی آرش در آبان همان سال منتشر شد.

سپهری که تمام عمرش را به دور از جنجال روزنامه ها و مجلات و فقط با دوستان اندک و تنهایی خود می زیست و بدین سبب از طرف نشریات جدی گرفته نشده بود، در سال 1345 با انتشار شعر بلند "مسافر" که یکی از درخشان ترین شعرهای فارسی است، بزرگی و شاعری اش را بر نشریات تحمیل کرد.

"مسافر" تأمل و سیر و سفر شاعر است در فلسفه ی زندگی.

"جحم سبز" هفتمین مجموعه شعری سپهری و کامل ترین آنها است.

"حجم سبز" پایان آخرین جستجوی های سپهری در شعر "مسافر" اوست. گویی پاسخ همه پرسش ها را یافته و به همه حقایق رسیده است.

شاعر دیگر منتظر مژده دهندگان نمی ماند بلکه خود قصد می کند که بیاید و پیام آورد: روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد ...

هشتمین و آخرین مجموعه شعری سهراب سپهری "ما هیچ، ما نگاه" است.

در این کتاب بر خلاف مجموعه"حجم سبز" و دو شعر بلند "صدای پای آب" و "مسافر" شاعر روی به یأس دارد. اما یأسی که جز از حوزه ذهن رنگین سپهری بیرون نمی تراود.

سپهری در سال 1355 تمام هشت دفتر و منظومه خود را در "هشت کتاب" گرد آورد.

"هشت کتاب" نموداری تمام از سیر معنوی شاعر جویای حقیقت است، از اعتراضات سیاسی تا شور جست و جو و ره سپردن در عرفانی زمینی.

"هشت کتاب" یکی از اثر گذارترین و محبوب ترین مچموعه ها، در تاریخ شعر نو ایران است.

سپهری در سال 1357 به بیماری سرطان خون مبتلا شد و در سال 1358 برای درمان به انگلستان رفت، اما بیماری بسیار پیشرفت کرده بود و سرانجام در اول اردیبهشت ماه 1359 ، سهراب سپهری به ابدیت پیوست.

نخست قرار بود که طبق خواست خودش او را در روستای"گلستانه" به خاک بسپارند، اما به پیشنهاد یکی از دوستانش برای اینکه طغیان رود، مزارش را از بین نبرد او را در صحن "امامزاده سلطان علی" دهستان مشهد اردهال به خاک سپردند.

+ نوشته شده در یک شنبه 3 شهريور 1392ساعت 16:1 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


دچار یعنی
عاشق......
و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد

سهراب سپهری(مسافر)

+ نوشته شده در یک شنبه 3 شهريور 1392ساعت 15:57 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


دلم گرفته
دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز
نه این دقایق خوشبو که روی شاخه نارنج می شود خاموش
نه این صداقت حرفی که در سکوت میان دو برگ این
گل شب بوست
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمی رهاند...

سهراب سپهری(مسافر)

+ نوشته شده در یک شنبه 3 شهريور 1392ساعت 15:54 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


روزی

خواهم امد، و پیامی خواهم آورد.

در رگ ها ،نور خواهم ریخت.

و صدا خواهم در داد: ای سبدهاتان پر خواب ! سیب آوردم ، سیب سرخ خورشید.

سهراب سپهری

+ نوشته شده در شنبه 2 شهريور 1392ساعت 14:59 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


به تماشا سوگند 

و به آغاز کلام

و به پرواز کبوتر از ذهن 

واژه ای در قفس است.

سهراب سپهری

+ نوشته شده در جمعه 1 شهريور 1392ساعت 14:1 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


اینجاست، آیید، پنجره بگشایید، ای من و دگر من ها:

صد پر تو من در آب!

سهراب سپهری

+ نوشته شده در پنج شنبه 31 مرداد 1392ساعت 14:55 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


ساعت ها به جوانی ام نگریستم اما،

کودکی در آن نیافتم.

سالهاست که در بی خبری ام...

(زهرا  92/5/30)

+ نوشته شده در پنج شنبه 31 مرداد 1392ساعت 14:50 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد


دلم گرفته است.

دلم به طول جاده ای تا خدا گرفته است

حتی اندازه ی تنهایی ماه

 

این روزها دلتنگ خورشیدم

 

تو ای کبوتر طلائی رنگ بیا و به آسمان ماه ، غریبه دلم پر بکش

بیا و طلا کوبم کن

 

دلم گرفته است اما،

طلائی جاده ی خدایی شدنم شوق پریدنی دارد بی وصف.

 

حالا دیگر دلی ندارم.

بدون آسمان و با خدای طلائی زندگی میکنم.

(زهرا  92/5/30)

+ نوشته شده در پنج شنبه 31 مرداد 1392ساعت 14:33 توسط زهرا حبیبیان |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد